به گزارش صدای شهر عماد حسینی – نتانیاهو در مصاحبه با شبکه راست‌گرای «۲۴» گفت که خود را دارای مسئولیتی تاریخی و معنوی در قبال چشم‌انداز «اسرائیل بزرگ» می‌داند.
این اظهارات بازتاب گسترده‌ای در صحنه سیاسی و رسانه‌ای جهان پیدا کرد، گرچه به اعتقاد برخی از کارشناسان برداشت‌های غلط و در بسیاری از موارد ناآگاهانه و اغراق آمیز از این ادعای نتانیاهو صورت گرفته است.
با این وجود و پیش از هر چیز این مسئله را باید یادآور شد که به‌طور طبیعی نه می‌توان و نه باید اهمیت این اظهارات و زمینه‌ها و دلالت‌های آن را کم جلوه داده و از شدت خطرات آن بر منطقه کاست.
به طور حتم صهیونیست‌ها از همان ابتدای شکل گیری جریان خود به دنبال چنین طرح استعماری و توسعه طلبانه‌ای بوده و تا آخرین لحظه هم خواهند بود.
اما در عین حال این مسئله را هم باید مد نظر داشت که اسرائیل دیگر آن قدرت منطقه‌ای که تصور می‌شد یا می‌خواست از آن این تصور شکل بگیرد نیست.
امروز حتی خود اسرائیلی‌ها هم به این باور رسیده‌اند که حجم و قدرت آنها آنگونه که رهبرانشان قبلا ادعا کرده و آنها تصور آن را داشتند نیست به نحوی که اکثریت جامعه اسرائیل بر این باورند حتی توانایی تحمل دائمی هزینه اشغال تمامی غزه به وسعت ۳۶۰ کیلومتر مربع را هم ندارد.
از زمان پیدایش جنبش صهیونیسم در اواخر قرن نوزدهم، پروژه استعماری صهیونیستی با چشم‌اندازی توسعه طلبانه فراتر از مرز‌های فلسطین تاریخی گره خورده است. این چشم‌انداز در ادبیات دینی و سیاسی تحت عنوان «پروژه اسرائیل بزرگ» تبلور یافت.
در شرایط کنونی، بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل، بار دیگر این گفتمان توسعه‌طلبانه را به‌کار می‌گیرد تا شکست‌های نظامی و سیاسی رژیم در نوار غزه را جبران نماید. هدف این نوشتار تحلیل انگیزه‌های اصرار نتانیاهو بر این پروژه و پیوند آن با ناکامی‌های میدانی در غزه از خلال بررسی ابعاد ایدئولوژیک، سیاسی و نظامی است.
این پروژه بر پایه تصور دینی–تاریخی استوار است که بر متون توراتی درباره «وعده الهی» سرزمینی از نیل تا فرات تکیه دارد. هرچند این طرح در تمامی مراحل توسعه صهیونیسم عملی نبوده است، اما همواره به‌عنوان افق ایدئولوژیک تغذیه‌کننده مخیله سیاسی اسرائیل باقی مانده است.
در شرایط معاصر، این پروژه در قالب توسعه شهرک‌سازی در کرانه باختری، یهودی‌سازی قدس و تسلط کامل بر منابع و فضای حیاتی فلسطینیان و مناطقی همچون جولان سوریه و جنوب لبنان تجلی یافته است.
اما باید این مسئله را مد نظر قرار داشته باشیم که برای نتانیاهو، اتخاذ این پروژه صرفاً بُعد دینی ندارد؛ بلکه ابزاری برای بسیج سیاسی و تضمین تداوم سلطه وی بر صحنه سیاسی اسرائیل است.
این پروژه امکان وحدت‌بخشی به پایگاه انتخاباتی راست دینی–قوم‌گرای وی را فراهم می‌آورد.
طرح این مسئله وقتی برای نتانیاهو اهمیت بیشتری پیدا می‌کند که به اعتراف اکثر قریب به اتفاق کارشناسان اسرائیل با وجود بکارگیری حداکثری توانمندی‌های ممکن خود در غزه در تحقق اهداف اعلام شده خود برای این جنگ ناکام مانده است.
اسرائیل از آغاز جنگ اخیر در غزه اهداف مشخصی را اعلام کرد: نابودی حماس، آزادسازی اسرا و بازگرداندن بازدارندگی اهدافی بودند که نتانیاهو و مسئولین سیاسی و نظامی اسرائیلی بار‌ها آن را اعلام و تکرار کرده‌اند، اما نتایج در تضاد کامل با این اهداف بود:
شکست در تعیین تکلیف نظامی: با وجود استفاده از قدرت آتش بی‌سابقه، اسرائیل نتوانست ساختار مقاومت را در هم بشکند یا کنترل کامل بر غزه اعمال کند.
فرسایش داخلی و اقتصادی: تداوم جنگ اقتصاد اسرائیل را تضعیف و جامعه را در وضعیت فرسودگی روانی و سیاسی قرار داد.
فرسایش بازدارندگی: تداوم توان مقاومت در پرتاب موشک و عملیات میدانی نشان داد که اسرائیل قادر به بازگرداندن معادله بازدارندگی سابق نیست.
این ناکامی‌ها حدود توانایی اسرائیل را آشکار و فرضیه تحقق پروژه‌ای توسعه‌طلبانه در مقیاس «اسرائیل بزرگ» را تضعیف می‌کند.
تناقض آشکار میان گفتمان ایدئولوژیک و واقعیت میدانی در این‌جا بیش از هر زمان دیگری هویدا می‌شود.
پروژه «اسرائیل بزرگ» مبتنی بر توانایی مطلق در تسلط و سیطره است، در حالی‌که جنگ غزه نشان داد اسرائیل حتی در مهار منطقه‌ای کوچک ناتوان است. بدین ترتیب، اصرار بر پروژه توسعه‌طلبانه بیشتر انکار واقعیت است تا طرحی عملی و بیشتر با هدف جلب توجه و کسب محبوبیت در بین جامعه اسرائیل انجام می‌شود.
بخصوص که اسرائیل امروز در سطح راهبردی در محاصره قرار دارد، تشدید مقاومت در کرانه باختری، ناتوانی در مختومه کردن مسئله حزب الله در شمال، کاهش حمایت‌های بین‌المللی و افزایش انزوای سیاسی در مجامع جهانی برخی از این موارد است؛ و به طور حتم این شرایط هرگونه امکان حرکت به سوی گسترش قلمرویی یا سیطره فراگیر را سلب می‌کند.
باید اذعان کرد، اصرار نتانیاهو بر پرداختن به این پروژه از ملاحظات سیاست داخلی جدا نیست. نخست وزیر اسرائیل مدت هاست که با چالش‌های متعددی مواجه است: محاکمات فساد، کاهش اعتماد عمومی پس از رویداد‌های ۷ اکتبر و حتی قبل از آن و شکاف‌های عمیق و خطرناک در جامعه اسرائیل نه تنها شخص او بلکه ائتلاف و حتی آینده اسرائیل را به خطر انداخته است.
در چنین شرایطی، گفتمان توسعه‌طلبانه از دیدگاه تحلیل‌گران و کارشناسان مسایل اسرائیل به عنوان ابزاری برای فرار به جلو تفسیر می‌شود؛ در واقع نتانیاهو با تبدیل منازعه به نبردی وجودی، جامعه را در حالت بسیج دائم نگاه می‌دارد و مانع از شکل‌گیری هرگونه بحث جدی پیرامون سازش یا راه‌حل‌های جایگزین می‌شود.
همانطور هم که در قبلا هم اشاره شد، ائتلاف وی با نیرو‌های راست افراطی مانند ایتامار بن‌گویر و بتسلئیل اسموتریچ، او را به گروگان پروژه «اسرائیل بزرگ» بدل کرده است؛ پس هرگونه عقب‌نشینی از این گفتمان می‌تواند به فروپاشی ائتلاف سیاسی و از دست رفتن قدرت بینجامد.
پس از منظر تحلیلی، می‌توان اصرار نتانیاهو بر پروژه «اسرائیل بزرگ» را سازوکاری برای پوشاندن شکست‌ها دانست. او می‌کوشد با گفتمان ایدئولوژیک، ضعف نظامی را جبران کند و افکار عمومی را قانع سازد که تحولات جاری نه شکست، بلکه بخشی از «نبردی طولانی‌مدت» است که مستلزم ایستادگی و گسترش است. اما این اصرار، تناقض میان گفتار و واقعیت را تشدید کرده و نشان می‌دهد که پروژه توسعه‌طلبانه چیزی جز توهمی برخوردار از کارکرد سیاسی داخلی نیست.

Source link

سهام:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *