به گزارش صدای شهر به گزارش گروه فرهنگ و هنر برنا؛ علی رضایی، منتقد سینما در یادداشتی در خصوص فیلم سینمایی «پیر پسر» نوشت: فیلم «پیرپسر» دومین تجربه سینمایی اکتای براهنی است؛ اثری سنگین، روانکاوانه و تلخ که در بطن یک خانواده خسته و پرزخم، دست روی مسئلهای آشنا ولی مهجور میگذارد؛ خشونت خانگی بهمثابه میراث نسلی.
فیلم در فضای بسته یک خانه میگذرد؛ خانهای که بیشتر به زندان میماند تا مأوا. این محیط تنگ و فرسوده، استعارهای است از جامعهای که در آن روابط انسانی به بنبست رسیدهاند. براهنی با تعلیق روانی و ریتمی کند، اما نفسگیر، مخاطب را وادار میکند با فضای خفقانآور فیلم همنفس شود؛ نه برای فرار، بلکه برای مواجهه.
در مرکز روایت، (غلام باستانی) با بازی درخشان حسن پورشیرازی قرار دارد؛ پدری خودشیفته، سرکوبگر و در عین در حال فروپاشی. او نهتنها نماد یک پدر به عنوان فردی حامی نیست بلکه بیشتر بازتاب یک زخم کهنه و بیرحم است که با دهانی پُر از نصیحت و چشمانی تهی از شفقت، حاکم مطلق خانه شده است. فرزندانش علی و رضا، هر یک به شکل متفاوتی با این پدر درگیرند؛ علی (حامد بهداد)، آکادمیک، روشنفکر و متزلزل است. روشنفکری که هیچگاه به کنش نمیرسد و در نهایت هم بیشتر شاهد است تا فاعل.
رضا (محمد ولیزادگان)، خام و پنهانکار، سرخورده از بیعملی برادر و خشونت پدر، در واقع ادامه همان خشونت است، اما در شکل جدید.
این دوگانگی، نماینده تقابل نسلهاست؛ دو سبک مواجهه با قدرت، پدر، و تاریخ: یکی منفعل و عقلگرا، دیگری خشمگین و بیسامان.
در این میان، رعنا (لیلا حاتمی) تنها زن این فضای متروک است. او نه ناجی است و نه قربانی صرف؛ زنی که در سایه خشونت مردانه ایستاده، بیپناه اما عملگرا و فرصتطلب. حضورش در این خانه، نمادی است از زنان جامعه در ساختارهای پدرسالار، تماشاگران خاموش، یا شاید پرسشهایی بیپاسخ. رعنا، در فیلم، بیشتر «سؤال» است تا «جواب».
پورشیرازی درخشانترین بخش فیلم است؛ با چهرهای تلخ، صدایی بیاحساس و نگاهی که همزمان خالی و تهدیدآمیز است.
بهداد شخصیتی گمشده میان واژه و عمل را ترسیم میکند؛ روشنفکری خنثی که همدلی میطلبد، اما واکنشی نشان نمیدهد.
ولیزادگان بهدرستی سرخوردگی و خشم فروخورده و لایهلایه کاراکتر رضا را بازنمایی میکند.
حاتمی با سکوت و زبان بدن، بیش از کلام تاثیر میگذارد؛ حضوری که شاید نجات نمیدهد اما معنا میبخشد.
در کنار این اجراها، موسیقی حسام ناصری با مینیمالیسم سرد خود، نقش مهمی در القای لایه روانی اثر دارد. نه برای همراهی با احساسات بلکه برای تشدید بیقراری زیرپوستی. قاببندیهای تنگ، نور کم و دوربین ساکن یا محدود، همگی بر حس حبسشدگی، پوسیدگی و زمانِ ایستاده در این خانه تاکید دارند.
«پیرپسر» یک درام روانکاوانه است اما نه از نوع درمانگر، بلکه از نوع افشاگر. فیلم درباره انتقال زخمها از نسلی به نسل دیگر است. گذشته حلنشده در پدر، در روح پسران بازتولید میشود. براهنی نشان میدهد که خشونت نه با فرار، بلکه با درک، افشا و گسست آگاهانه پایان میپذیرد، هرچند خود فیلم چندان به امکان این گسست خوشبین نیست.
البته فیلم خالی از اشکال هم نیست؛ ریتم کند و فقدان نقاط عطف و اوج کلاسیک ممکن است مخاطب عام را خسته کند.
برخی دیالوگها کشدار، تکراری و توضیحیاند و میتوانستند با ایجاز بیشتری ادا شوند.
در لحظاتی، ایجاز و سکوت بهجای درخشش، به مرز ابهام میرسد و بخشی از اثرگذاری را میکاهد.
نشانه گذاری و نمادهای فیلم بسیار رو و سطحیانگارانه هستند مانند تاکید بیشاز حد روی تابلوی رستم و سهراب که مدام به تماشاگر یادآوری میکند که قرار است شاهد یک پسرکشی باشد یا خالکوبی نقش ضحاک ماردوش بر پشت غلام باستانی که در نهایت هم با کلیشهایترین شکل ممکن زخم برمیدارد.
با اینحال، «پیرپسر» اثری است جسور، تلخ و ماندنی؛ نه برای سرگرمی، بلکه برای مواجهه با خشونت، ریشه زخمها و ناتوانیِ در گفتوگو. فیلمی که در ظاهر یک خانواده را نشان میدهد اما در عمق خود، نقدی بر جامعه دارد.
انتهای پیام/
Source link

نگاهی به فیلم «پیرپسر»؛ خشونت موروثی در خانهای پرزخم و کینه
سهام: