به گزارش صدای شهر عماد – حسینی: این روزها رهبران سوریه به‌طور آشکار شروع به سخن گفتن دربارۀ توطئه‌ای کرده‌اند که هدفش پاره‌پاره کردن وحدت سوریه و تبدیل آن به دولت‌های کوچک است؛ رهبران سوری این رویکرد را در خدمت اهداف دشمنان (که نامی از آنها برده نشد) می‌دانند در حالی که برخی از کارشناسان و تاکید کردند وضعیت در این کشور به سوی شرایطی به مراتب بدتر از دوران بشار اسد بازمی‌گرداند.
به اعتراف بسیاری از کارشناسان امروز سوریه با خطرناک‌ترین مرحله از تاریخ معاصر خود روبه‌روست.
تجزیۀ جغرافیایی، فروپاشی نهادهای مرکزی، شکاف‌های فرقه‌ای، مداخلات منطقه‌ای و در نهایت نقش فزایندۀ اسرائیل، همگی عواملی‌اند که به تثبیت واقعیت تجزیه کمک می‌کنند.
همین امر بازسازی دولت سوریه را به موضوعی بسیار پیچیده بدل کرده است؛ موضوعی که ممکن است دهه‌ها آشتی داخلی و توافقات منطقه‌ای و بین‌المللی بطلبد.
اما در مقابل اسرائیل به‌ویژه تداوم این وضعیت را تضمینی برای امنیت ملی خود می‌داند، به این معنا که هرگونه توافق برای آیندۀ سیاسی باید همچنان گروگان معادله‌ای پیچیده خواهد ماند که فراتر از داخل سوریه به موازنه‌های بزرگ منطقه‌ای مربوط باشد.
با این حال باید اعتراف کرد از زمان آغاز بحران سوریه در سال ۲۰۱۱، کشور وارد گردابی از جنگ‌های داخلی و مداخلات خارجی شد که واقعیتی جغرافیایی و سیاسی نو پدید آورد.
امروز و پس از بیش از یک دهه و سقوط دولت بشار اسد، نشانه‌های آشکاری دیده می‌شود که سوریه به سمت نوعی تجزیۀ سازمان‌یافته پیش می‌رود؛ جایی که دیگر دولت مرکزی توان اعمال سلطه بر سراسر خاک ملی را ندارد و نیروهای محلی، منطقه‌ای و بین‌المللی، (بر خلاف دوره بشار اسد که نمادهایی از آن برای حفظ تمامیت ارضی این کشور تلاش می‌کردند) هرکدام بخشی از مناطق نفوذ را میان خود تقسیم کرده‌اند.
این وضعیت با نقش‌آفرینی روزافزون اسرائیل پیچیده‌تر هم شده است؛ نقشی که دیگر تنها به حملات هوایی محدود نیست بلکه به تلاش برای تأثیرگذاری بر ساختار اجتماعی و سیاسی کشور نیز کشیده شده است.
دشمنان سوریه از مرحلۀ انتقالی و آشفتگی در برخی مناطق سوءاستفاده کرده و سیاست‌ها و دستورکارهای خود را بر نظام جدید تحمیل می‌کنند؛ تا منافعشان در بلندمدت در این کشور تامین و سوریه کشوری ضعیف و فرمانبردار باقی بماند، در حالیکه خطر تجزیه شدن به دولتک‌های کوچک تر و قومیتی هموار در کنارش پرسه بزند.
امروز مداخلۀ خارجی در وضعیت سوریه به سطح هراس‌آوری رسیده است، شدت گرفتن این مداخله‌ها در حالی است که سوریه حداقل در بعد رسانه ای و دیپلماتیک از زمان روی کار آمدن جولانی اقداماتی را برای دادن چنین بهانه‌ای به طرف‌های مختلف نداده است، گرچه رفتارهای این ساختار در منطقه ساحل علیه علوی‌ها تا منطقه جنوب سوریه بر ضد دروزی‌ها به شکلی بوده است که گویی همسو با این برنامه پیش می رود.
با این حال ساختار جدید در بعد رسانه‌ای مدعی در پیش گرفتن سیاست گشودن دست همکاری با همۀ کشورها و در داخل بر ساختن نظامی مبتنی است که هیچ یک از شهروندان را از مشارکت و نقش‌آفرینی در ادارۀ امور کشور است، امری که نشان عملی از آن دیده نشده است.
به اعتقاد کارشناسان آنچه که پیش از هر چیز می‌توان از شرایط سوریه دریافت کرد واقعیتی از فروپاشی جغرافیایی را بازتاب می‌دهد.
شمال‌شرق کشور در کنترل «نیروهای دموکراتیک سوریه» قرار دارد که از سوی ایالات متحده پشتیبانی می‌شوند و ساختارهای حکومتی شبه‌خودگردانی همچون یک اقلیم مستقل را اداره می‌کنند.
در شمال و شمال‌غرب، ترکیه نفوذ مستقیم خود را با ایجاد «مناطق امن» از اعزاز تا جرابلس و عفرین اعمال کرده و خدمات، زیرساخت‌ها و آموزش را از طریق نهادهای محلی وابسته به خود مدیریت می‌کند.
در جنوب سوریه به‌ویژه السویداء شاهد نوعی ادارۀ نیمه‌مستقل از سوی نیروهای محلی دروزی است.
در مقابل، دمشق تنها توان مدیریت بخش‌هایی از پایتخت (آن هم نه همه آن)، مناطق ساحلی و مرکز کشور را دارد.
این توزیع حاکمیت به‌روشنی نشان می‌دهد که دولت مرکزی دیگر چتر یکپارچه نیست، بلکه صرفاً یکی از چندین بازیگری است که بر جغرافیای سوریه سیطره دارند.
ارتش سوریه که زمانی ابزار اصلی دولت در اعمال قدرت به‌شمار می‌رفت، دیگر امروز یک ارتش ملی یکپارچه نیست. هرچند شاکله اصلی‌اش حفظ شده، اما کنترل خود بر مناطق وسیعی از دست داده و ناچار به تکیه بر پشتیبانی گروه‌های تروریست سابق که به همراه جولانی وارد دمشق شدند و بسیاری از آنها تابعیت غیر سوری دارند شده است.
در مقابل، شبه‌نظامیان محلی مسلحی پدید آمده‌اند که نمایندۀ وفاداری‌های منطقه‌ای، فرقه‌ای یا حتی قبیله‌ای هستند و هرکدام از منابع خارجی کمک مالی و نظامی دریافت می‌کنند.
این واقعیت امنیتی چندشاخه، بازسازی نهاد نظامی را تقریباً ناممکن ساخته است. بدتر از آن، تکثر شبه‌نظامیان به یک قاعده بدل شده است، که این امر‌‌ایدۀ وجود «دولت» به معنای کلاسیک را تضعیف می‌کند.
هویت ملی سوری به‌شدت فرسوده شده است. جامعۀ سوری میان اجزای فرقه‌ای و قومی درگیر تقسیم شده: اهل سنت، علوی‌ها، کردها، دروزی‌ها و مسیحیان هر یک ساز خود را می‌زنند. اعتراضات اخیر در السویداء نمونه‌ای آشکار از این گسست است؛ جایی که معترضان شعارهایی برای استقلال یا خودگردانی سر دادند و حتی پرچم اسرائیل را هم به اهتزاز در آوردند. در ساحل غربی نیز مناطق علوی شاهد موج‌هایی از خشونت و انتقام بوده است و می‌تواند آتش زیر خاکستر دیگری برای ثبات و امنیت سوریه محسوب شود.
این شکاف‌ها نه‌تنها نزاعی بر سر قدرت را منعکس می‌کنند بلکه شالودۀ یک از هم گسیختگی اجتماعی عمیق‌اند که ممکن است نسل‌ها تداوم یابد.
در سوریه امروز به‌جای اینکه شهروندان احساس تعلق به یک دولت واحد داشته باشند، اکنون وفاداری‌های محلی و فرقه‌ای را تنها تضمین برای امنیت و بقا می‌دانند. یکی از مهم‌ترین عواملی که به شدت گرفتن احتمال تجزیۀ سوریه کمک کرده، درهم‌تنیدگی دستورکارهای خارجی است.
ترکیه: شمال سوریه را امتداد امنیت ملی خود می‌بیند و مُصرّ است که مانع تشکیل موجودیت مستقل کردی در مرزهایش شود.
در حالی که دخالت نظامی و اداری‌اش وضعیت مناطق شمالی سوریه را به «الحاق غیررسمی» نزدیک کرده است.
روسیه: از ۲۰۱۵ نقش نجات‌دهندۀ نظام را ایفا کرد، اما به دلیل درگیری در اوکراین کمتر قادر به تحمیل راه‌حل‌های جامع سیاسی است.
ایالات متحده: حضور نظامی خود را در شمال ‌شرق برای حفاظت از کردها و جلوگیری از بازگشت «داعش» حفظ کرده، اما چشم‌انداز روشنی برای آینده سوریه ارائه نمی‌دهد.
عربستان: تلاش می‌کند با اهرم کمک‌های مالی و سرمایه گذاری‌های اقتصادی، دمشق را به تدریج به قبضه خود در آورد کاری که قطری‌ها و اماراتی‌ها هم به شکل موازی و حتی متضاد با ریاض در دست اجرا دارند.
این مداخلات سوریه را به میدان تسویه‌حساب‌ها بدل کرده و باعث شده است که خبری از حاکمیت واقعی در کشور نباشد.
در این بین بیشترین کسی که همچنان در حال تجاوز است، سوریه را مورد حمله قرار داده، بخش‌هایی از خاکش را اشغال کرده و به تهدید بیشتر ادامه می‌دهد، اسرائیل است؛ ساختاری که در امور داخلی سوریه دخالت می‌کند.
این تجاوزات در حالی صورت می‌گیرند که گفت‌وگوی سوری ـ اسرائیلی برای نخستین‌بار در تاریخ سوریه به‌منظور جلوگیری از تجاوز اسرائیل به حقوق و حاکمیت این کشور همچنان جریان دارد.
هیچ نشانه‌ای روشن‌تر از این تهدید اسرائیلی نیست که می‌گوید به هیچ عنوان اجازه حضور ارتش سوریه در السویداء یا برخورد نیروهای امنیتی سوریه با هرگونه شورش دروزی‌ها را نخواهد داد؛ گویی آنان تحت حمایت ارتش اسرائیل‌اند و آنها را همچون شهروندان اسرائیلی تلقی می‌کنند و بدین شکل به شکل تلویحی السویداء هم به سرزمینی اسرائیلی و نه سوری تبدیل کرده است
اسرائیل که همواره سیاست «ضعیف نگه‌داشتن سوریه» را دنبال کرده، در سال‌های اخیر بیش از پیش این طرح را پیش برده است.
واز طریق انجام حملات هوایی گسترده به پایگاه‌های نظامی در دمشق، حمص، حلب و دیرالزور، مداخله در پرونده دروزی‌ها، تضعیف دولت مرکزی از طریق پیشبرد طرح‌های تقسیم این کشور و متقاعد کردن پایتخت‌های غربی برای گنجاندن بند حفظ امنیت اسرائیل در هر نوع توافق پیش رو با دمشق به دنبال تحقق این مهم است.
انتهای پیام/

Source link

سهام:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *